بسم الله الرحمن الرحیم

اخبار عمومی

“لحظات طلایی میتینگ 7 مهر ماه با استاد وحید” + کلیپ کامل

 

آدم‌ها هر کدام جای خودشان را دارند، بقیه تبدیل به کپی می‌شوند. کپی هم که اسمش روی آن است، فقط کپی است. حتی اگر خیلی خوب هم باشد، به آن می‌گویند “کپی برابر اصل”، اما هرگز اصل نیست.

مثلا درباره‌ی پیرمردها؛ نصیحت کردن یک پیرمرد کار بسیار سختی است. چرا؟ چون تفکراتش شکل گرفته و تغییر دادن این تفکرات بسیار دشوار است. مثل این می‌ماند که بخواهیم یک انسان ۵۰۰ ساله را تغییر دهیم. کسی که ۵۰۰ سال عمر کرده، ۵۰۰ سال مسیر رفته، ۵۰۰ سال تجربه کسب کرده. چطور می‌شود چنین فردی را تکان داد؟ چطور می‌شود به او فهماند که جایگاهش اشتباه است؟

صحبتم سر همین است. این که تغییر چنین آدم‌هایی بسیار سخت است. خودمان هم از این قاعده مستثنی نیستیم. حالا یقه‌ی یک پیرمرد ۵۰۰ ساله را گرفته‌ایم، اما خودمان چطور؟ من خودم بعد از سی سال تجربه، تغییر دادن و متوجه کردنم سخت شده. چون تصمیم‌ها، داده‌ها و تجربه‌هایی دارم که بر اساس آنها فکر می‌کنم و عمل می‌کنم. همه ما همین‌طور هستیم.

بحث سر این است که ما درونمان یک ضرورت داریم که در همان هم گیر می‌کنیم. مثل یک پیرمرد ۵۰۰ ساله که تکان نمی‌خورد.

گاهی بین دانستن و ندانستن فاصله کمتر است، اما دانستن و عمل نکردن مشکل بزرگ‌تری است. باید حواسمان باشد که در این بازی بازنده نشویم. کسی که می‌داند اما عمل نمی‌کند، بدتر از کسی است که نمی‌داند. چون این فرد در توهم پیروزی است، توهمی که اصلاً وجود ندارد. این وضعیت باعث خودآزاری و دیگرآزاری می‌شود.

متاسفانه، در این شرایط انگشت اتهام را به سمت همه چیز می‌گیریم: ایران مقصر است، فلان شخص مقصر است، یا حتی آخرالزمان! فقط خودمان را بی‌تقصیر می‌دانیم. اما نیل پستمن چه خوب گفت: “بشر امروز در کنار اقیانوسی از اطلاعات، تشنه است. اما بشر دیروز با یک کوزه، سیراب بود.” چرا؟ چون عمل نکردن و عدم استفاده از دانسته‌ها، ما را به این وضعیت رسانده است.

باید توجه کنیم که انسان‌هایی که زیاد صحبت می‌کنند و دیگران از آن‌ها می‌شنوند، بیشتر نیاز به خلوت و عمل دارند. چون در معرض سقوط هستند. حرف زدن حالم را خوب می‌کند، اما پولی در جیبم نمی‌گذارد.

از طرفی، کلماتی مثل “امیدوارم” و “بریم جلو ببینیم چی میشه” به ظاهر خوب هستند، اما درونشان تردید است. این تردید ویرانگر است. آدم را بلاتکلیف می‌کند و حتی خدا هم نمی‌داند با این تردید چه کند. نمی‌داند به کدام سمت باید حرکتش دهد. در دو راهی مانده و نمی‌تواند تصمیم بگیرد.

در نهایت، هیچ زمان مناسبی در بیرون وجود ندارد. این فقط یک فریب ذهنی است. اگر لازم داری کاری کنی، همین حالا انجامش بده. دنیا متعلق به کسانی است که عمل می‌کنند. با حرف زدن تنها هیچ چیزی به دست نمی‌آید. باید عمل کرد، حتی اگر سختی‌های زیادی داشته باشد.

آدم فقیر، حتی در آرزو هم فقر دارد. کسی که آرزو ندارد، نمی‌تواند برای خودش رویاپردازی کند و همین باعث می‌شود به دیگران آزار برساند. چرا؟ چون خودش معنای زندگی‌اش را از دست داده و با آزار دیگران می‌خواهد توهم بزند که فرد خوبی است.

اما حیف از ما. حیف عمر و سرمایه‌ای که خدا در اختیارمان گذاشته. بیایید به احترام نسل خودمان و آرزوهایمان، به سمت عمل برویم!

نسخه کامل این برنامه را اینجا مشاهده کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *